اندر احوالات خانه و خانه داری!

مامان ما هر وقت این چی چی جون و اون یکی نمی دونم چی چی خانوم زنگ می زنن شونصد ساعت در مدح و رثای پیوند خوردنش به جارو و دستمال و پارو و جرم گیر و غیره و ذلک مدیحه سرایی می کند! 

 

 

 

 

 

 

 

فعلا پنج شش روزی هست که مادر جان ته تهران را در آورده و بنده دارم با آشپزی منور خود خانواده را می نوازم و برخی روزها هم از ته مانده های یخچال مصرف نموده ایم!  

 

 

 

 

 

 

 

نمی خوام غر بزنما...... ولی وقتی می گوید که آی در طول روز هزار بار آشپزخانه را طی می کشم و (گلاب به رویتان) توالت را می شویم و هیچ کس در این خانه به داد من نمی رسد و آی مُردم و این ها ...... جایتان خالی (!) الی فیها خالدونمان به آتش کشیده می شود!