صورتی نوشت

دنیای صورتی دنیای زیباتریست!

صورتی نوشت

دنیای صورتی دنیای زیباتریست!

الف

 

پس فردا اولین قرار ملاقات من با «الف» است.   

 

همانی که نود می بیند. 

 

الف مرد مهربانی است.  

 

انقدر مهربان که ازش می ترسم. 

 

الف شعر می گوید.  

 

برای تولدم شعری گفته بود.  

 

*

 

من مهربانی کردن بلد نیستم. 

 

برای همین هم می ترسم. 

 

از شکستن دل الف. 

 

تا به حال قبل از هیچ قرار اولی اینقدر دلشوره نداشته ام. 

 

چون هیچ کدام از مردهای قبلی احساس هایشان را در حرف هایشان نمی گذاشتند. 

 

الف مدت ها منتظر این قرار بود. 

 

الف آن بخشی از من را می شناسد که در نوشته های وبلاگم هست - آن وبلاگ دیگر. 

 

الف دخترک آتشین احساساتی را می شناسد. 

 

همان که درون من است. 

 

همان که فقط شب ها از غارش بیرون می خزد.  

 

همان که عصبانی می شود و فحش می دهد... همان که عاشق می شود و گریه می کند... همان که گاهی دلش می شکند.

 

الف تا به حال پوسته ی روح من را ندیده: مجسمه ی یخی لبخند به لب را. 

 

گاهی لبخند این پوسته هم می خشکد و می افتد و تنها مجسمه ی یخی اش می ماند. 

 

 مشخصات مردهای زندگی ام را مرور می کنم... عاشق٬ بی تفاوت٬ آتشین٬‌ پر شور٬ مجسمه ی یخی مثل خودم.... 

 

به هیچ کدامشان نمی توانم صفت مهربان را بدهم. 

 

الف مهربان است و من از چیزهایی که تجربه نکرده ام می ترسم. 

 

پی نوشت: آن مردی که خیلی سال پیش می شناختم و «عاشق» بود یک بار حرف جالبی زد٬ گفت: 

 

« مادربزرگم می گوید زبان استخوان ندارد و به هر سو می چرخد. آدم ها هزار و یک حرف می زنند. نباید به حرف هایشان چندان اعتماد کنی. باید ببینی در عمل چه کاره اند. » 

 

ته ته ته دلم می خواهد الف در عمل هم همانقدر مهربان باشد... مخصوصا نگاهش.... گرچه اگر باشد دیگر ازش نخواهم ترسید٬‌ از مهربانیش وحشت زده خواهم شد!

نظرات 5 + ارسال نظر
داش آکل یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:29 ق.ظ http://dashakol.blogsky.com/

خیلی دوست داشتم اینو! گرچه امشب دل شکسته ام ولی هنوز سرپام! انقدر که هنوزم ذوق کنم با ژانر این نوشته ها!
موفق باشی و به قول آلمانیا: آوف زیش آوف پاسن. یعنی مراقب خودت باش... وینک.
رخصت

چرا داش آکل؟ کی اذیتت کرده؟
حتما.

محمد یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:23 ب.ظ

وای خدای من
از دیشب تاحالا کلی کنجکاوی کشیدم که ماجرای شما چی می شه
من به شدت منتظرم که بدونم امروز در کنار اقای الف بر شما چه گذشت؟

آخی! ‌طفلکی برادر محمد!!

اولین کلمه ی این پست را دوباره بخوان! «پس فردا»!! یعنی شنبه که نوشتمش فردایش می شود یکشنبه و پس فردایش دوشنبه است! یعنی ما فردا آقای الف را می بینیم!

آقا جایتان خالی دلمان هی هری می ریزد پایین!

محمد یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ

ننننننههههههههههههههههههههه
من دیگه تحملش رو ندارم
حالا چی می شد مینوشتی فردا؟؟!!!!
ولی فردا که اومدی اولین کاری که می کنی این باشه که بنویسی چی شد(plz)

:-)) باشه ولی حالا چرا انقدر کنجکاو شدی؟!

محمد دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ

پس چی ششششششددددددددددددددددد؟؟؟؟!!!!!!

حسن حساس سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.watersky.blogsky.com

الف خوش شانس است که ...نه خیلی خدا دوستش دارد که با توست که آدم هارا از روی نیازهای واقعی انسانی خودت می فهمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد