دلم می خواهد دنیا آرام و صورتی باشد! صورتی رنگ شادی و خوشبختی است! انگار وقتی سطل رنگت را بر می داری و رنگ صورتی را به جهان می پاشی همه ی دردها از چهره اش محو می شوند و به رویت لبخند می زند!
ادامه...
سلام دوست من قبل هر چیز باید یه خسته نباشید بهت بگم بابت این وبلاگ بسیار زیبایی که راه انداختی خیلی خوشم اومد. بعد باید یه چیز مهمی رو بهت بگم اینکه شاید تو هم انگیزت واسه وبلاگ درست کردن این بود که کسب درآمد داشته باشی یا اصلا در خارج از بحث وبلاگ دلت بخواد یه پولدار شی و به رویاهات برسی در صورتی که عضو شی و یه وبلاگ مثه من راه بندازی یه اسپمر رایگان برات ارسال میشه که بتونی بیشتر تبلیغ کنی پیشنهاد من اینه که بری و وب زیر رو کامل بخونی و اگه خوشت اومد عضو شی و ماهیانه بیشتر 5 میلین درآمد داشته باشی می دونم شاید فکر کنی کسب درآمد الکترونیکی دروغ باشه و اصلا نشه از اینترنت پول درآورد اما بهتره متن وبلاگ رو بخونی و بعد از روی منطق تصمیم بگیری راستش من همیشه از رو منطق حرف زدم و می زنم پس با منطقت تصمیم بگیر منتظرت هستم فعلا بای
سلام دوست من
قبل هر چیز باید یه خسته نباشید بهت بگم بابت این وبلاگ بسیار زیبایی که راه انداختی
خیلی خوشم اومد.
بعد باید یه چیز مهمی رو بهت بگم اینکه شاید تو هم انگیزت واسه وبلاگ درست کردن این بود که کسب درآمد داشته باشی یا اصلا در خارج از بحث وبلاگ دلت بخواد یه پولدار شی و به رویاهات برسی
در صورتی که عضو شی و یه وبلاگ مثه من راه بندازی یه اسپمر رایگان برات ارسال میشه که بتونی بیشتر تبلیغ کنی
پیشنهاد من اینه که بری و وب زیر رو کامل بخونی و اگه خوشت اومد عضو شی و ماهیانه بیشتر 5 میلین درآمد داشته باشی
می دونم شاید فکر کنی کسب درآمد الکترونیکی دروغ باشه و اصلا نشه از اینترنت پول درآورد اما بهتره متن وبلاگ رو بخونی و بعد از روی منطق تصمیم بگیری راستش من همیشه از رو منطق حرف زدم و می زنم پس با منطقت تصمیم بگیر
منتظرت هستم فعلا بای
از مهرگان بیزارم و از نام پائیز-
وز مهر دارم دیده ای از گریه لبریز
در مهر بی مهر-
هر برگ زردی کز درختی پیر و رنجور -
میافتد و میلغزد و بر خاک راهی می نشیند-
همراه آهی کز دلم سرمیکشد تلخ-
در خاطرم یاد سیاهی می نشیند.
از باد پائیز-
می پیچدم در یاد، فریاد جدایی
وز برگریزش میدود در خاطر من-
پژمردن آن عشق دیرین خدایی
***
در ماه پائیز
او بی خبر از حال من خاموش میرفت-
اما مرا در سینه فریادی نهان بود
یک کاروان اندوه در راه سفر داشت-
خود کاروانسالار پیر کاروان بود.
***
یک روز ابری،روز خاموش و غم انگیز
او بود و من،اما مه او ... یکعمر،تلخی
من بودم و او-
اما نه من .... یک کوه،اندوه
در پیش رو، کوه مصیبت دشت تا دشت-
در پشت سر، دریای محنت،کوه تاکوه.
او رفت خاموش-
من ماندم و اشک-
من ماندم و آه-
من ماندم و فریاد جانکاه.
آن نام جانداروی شیرین-
وآن عشق جاویدان دیرین-
تالحظه های مرگ پیوند-
تا واپسین دم میدود در یاد تلخم
او را چه نامم؟
او را چه گویم؟
او نیمی از من بود و من نیمی از اویم
آن بخت خفته-
همزاد من، نیروی من، بال وپرم بود-
او مادرم بود.
*****
مهدی سهیلی
:))))) آی لاو دیس وان
خب حالا! می دانیم به شما تشکری ویژه بدهکاریم...